کد مطلب:2532 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:476

درس ششم
نظریه اپیكوریان





یكی از فلاسفه معروف یونان قدیم ، مردی است به نام " اپیكور " . این

مرد در سال 342 پیش از میلاد ، یعنی شش سال پس از مرگ افلاطون ، در آتن

تولد یافته است .

او در حكمت نظری پیرو ذیمقراطیس و طرفدار آتمیسم است ، گو اینكه

گفته می شود خود معترف به دینی كه از ذیمقراطیس دارد نیست ، و در حكمت

عملی " لذتگرا " است ، یعنی لذت را مساوی با خیر و خوبی می داند و

وظیفه هر كس را تحصیل لذت و فرار از رنج می داند .

اپیكور ، لذاتی را كه به دنبال خود رنج می آورند ، سخت نكوهش می كند .

به همین دلیل مخالف با عیاشی و لذت پرستی به مفهوم دم غنیمت شماری

است . ولی علی رغم نظریه او ، در میان مردم گرایش به عیاشی و دم غنیمت

شماری به " اپیكوریسم " معروف

شده است .

اپیكور ، لذات را به متحرك و ساكن ، و یا فعال و منفعل تقسیم می كند .

مقصودش از لذات متحرك یا فعال ، لذاتی است كه انسان در اثر گرایش و

تحصیل چیزی به دست می آورد . اینگونه لذات معمولا ناشی از یك درد است و

به دنبال خود نیز درد و رنج و لااقل فرسودگی و خستگی می آورد . مثل لذت

غذا خوردن ، یا لذت جنسی ، یا لذت جاه و مقام . ولی لذت ساكن همان

حالت آرامشی است كه از نبودن رنج پدید می آید ، مثل لذت سلامت . اپیكور

لذت ساكن را توصیه می كند نه لذت متحرك را . اپیكور همواره به سادگی

توصیه می كند و از این جهت فلسفه اش به فلسفه كلبیون نزدیك می شود .

می گوید :

" در حالی كه به آب و نان ، روز می گذارم ، تنم از خوشی سرشار است ،

و بر خوشیهای تجمل آمیز آب دهان می اندازم ، نه به خاطر خود آن خوشیها

بلكه به خاطر سختی هایی كه در پی دارند " ( 1 ) .

فلسفه اپیكور ، هر چند به نام فلسفه لذت معروف شده است ، ولی در

حقیقت این فلسفه ، فلسفه ضد رنج است ، یعنی او خیر و فضیلت را در كم

كردن رنج می داند . بنابر این اینكه می گویند : " او فضیلت را در حزم در

جستجوی لذت می داند " ، باید گفت : " او فضیلت را در حزم در كاهش

رنج می داند " .

اپیكور می گوید :



پاورقی :

. 1 تاریخ فلسفه غرب ، ج 1 ، ص . 473





" بزرگترین خوبی حزم است . حزم حتی از فلسفه گرانبهاتر است " .

در همه اینها توجه او به كاهش دادن رنجها است . به همین دلیل به هیچ

وجه نباید فلسفه او را فلسفه عیاشی و دم غنیمت شماری دانست .

اپیكور ، در مسئله لذت ، و یا به تعبیر صحیحتر در مسئله دوری از رنج ،

توجهش به لذات و آلام جسمانی است و بس . او به لذات روحی از قبیل

لذات حاصل از علم و تحقیق یا از خیر اخلاقی یا از عبادت عارفانه توجه و

بلكه آشنایی ندارد . او می گوید :

" اگر من لذتهای چشائی و لذتهای عشق و لذتهای بینائی و شنوائی را كنار

بگذارم ، دیگر نمی دانم خوبی را چگونه تصور كنم ؟ . . . سر آغاز و سرچشمه

همه خوبیها لذت شكم است ، حتی حكمت و فرهنگ را باید راجع به آن

دانست . . . لذت روح عبارت است از تفكر در لذات جسم ، و یگانه

امتیاز آن بر لذات جسم این است كه ما می توانیم به جای تفكر درباره رنج

، به تفكر درباره خوشی بپردازیم . بدین ترتیب بر لذتهای روحی بیش از

لذات جسمی تسلط داریم " ( 1 ) .

این فلسفه ، مانند فلسفه كلبی یك فلسفه جامعه گریز و فرد گرا است ،

دعوت به گمنامی و گریز از اجتماع می كند ، چون تنها به این وسیله است كه

از پاره ای رنجها می توان در امان ماند .

در مجموع ، در این فلسفه ، هیچگونه ارزش معنوی و انسانی دیده نمی شود .

فلسفه كلبی از این جهت بر این فلسفه ترجیح دارد كه



پاورقی :

. 1 تاریخ فلسفه غرب ، ج 1 ، ص . 475





لااقل بر عنصر آزادگی و غنای نفس تكیه دارد ، هر چند تعبیری نارسا از آن

دارد و به افراط كشیده می شود . ولی در فلسفه اپیكور هیچ عنصری متعالی

دیده نمی شود . و لهذا به همان معنی كه مكتب شك ، فاقد نظریه اخلاقی است

، اپیكوریسم نیز فاقد نظریه اخلاقی است .

در باب فلسفه لذت از دو نظر می توان بحث كرد : یكی از نظر روانشناسی

و یكی از نظر اخلاقی .

آنچه از نظر روانشناسی مطرح است این است كه آیا محرك اصلی انسان در

همه كارها ، و غایت نهائی انسان از هر فعالیتی لذت و یا فرار از الم

است یا نه ؟ بحث دلكشی است كه فعلا مجال بحث در آن نیست ، و تحقیق

این است كه چنین نیست .

اما از جنبه اخلاقی ، آنچه مطرح است این است كه آیا خیر و خوبی و

فضیلت مساوی است با لذت ؟ و به عبارت دیگر آیا آنچه ارزش ذاتی دارد

لذت است یا نه ؟ البته جواب این پرسش نیز منفی است .

این نكته را لازم است اضافه كنیم كه نظر به اینكه در عصر ما اپیكوریسم

به مفهوم عامیانه و مبتذلش عملا رایج شده است ، عده ای می خواهند برخی

بزرگان اندیشه و فلسفه و عرفان را منسوب به این مكتب نمایند ، مثلا خیام

و یا حافظ را .

مدعی هستند كه خیام و حتی حافظ مردانی لذت پرست ، دم غنیمت شمار و

لاابالی بوده اند . مخصوصا درباره خیام عقیده بسیاری همین است .

آنچه مسلم است این است كه خیام ریاضیدان فیلسوف چنین نبوده و چنین

نمی اندیشیده است . از ظاهر اشعار منسوب به

خیام همان مطلب پیدا شده است ، ولی از نظر محققان جای بسی تردید است

كه اشعار معروف ، متعلق به خیام ریاضیدان فیلسوف باشد . فرضا هم این

اشعار از او باشد ، هرگز از زبان شعر نمی توان نظریه فلسفی شاعر را

دریافت ، خصوصا كه اخیرا رساله هایی از خیام به دست آمده و چاپ شده كه

اتفاقا همان موضوعاتی را طرح كرده كه در اشعار منسوب به او مطرح است ،

ولی آنها را آنگونه حل كرده است و پاسخ گفته كه به قول خودش استادش

بوعلی حل كرده است .

درباره حافظ ، مطلب از این هم واضحتر است . آشنائی مختصر با زبان

حافظ ، و یك مراجعه كامل به تمام دیوان حافظ و مقایسه اشعار او با

یكدیگر كه برخی مفسر برخی دیگرند مطلب را كاملا روشن می كند .